درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید سلام و احترام خدمت شما عزیزان بازدید کننده! با اظهار سپاس از بازدید تان، لطفاً برای هرچه بهتر شدن وبلاگ من، مرا از نظرات، پیشنهادات و انتقادات سالم تان بهره مند سازید. تشکر کامران kamran.8194@yahoo.com



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 178
بازدید کل : 247983
تعداد مطالب : 128
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1



امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه

اسما خداوند متعال %

« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

Powered by ParsTools
لطفاً این صفحه را با دوستان تان به اشتراک بگذارید 32 کلمه

Speed test

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ این صفحه را به اشتراک بگذارید
بهارســـــــــــــــــــــــتان
علمی، فرهنگی، اسلامی، تفریحی، ورزشی
جمعه 27 خرداد 1390برچسب:, :: 12:5 ::  نويسنده : کامران

سیاست علمی است که به سطح آگاهی افراد جامعه ارتباط دارد. و ژورنالیزم عین این مفهوم را ارتباط به اجتماع ارائه میکند . یعنی به هر اندازه, رشد و بیداری ملتی تبارض کند مطبوعات در آن جامعه رشد میکند . یکی دیگر از نماد ها یا نشانه های رشد ملتها که پیوسته توانسته است در دل جوامع ظهور کند و بی پروا به پیش برود ، پدیده شعر است ، وشعر که تراویده بسیار شگرف ، بسیار زیبا و پر مایه ذهن انسانها است.

شاعران همواره بیانگر احوال جوامع بوده بررسی های آنان نقد ها دیدو جهان بینی آنان همواره از دوره از دوره مشخص نظام مشخص و حتی انسانهای مشخص سخن می گوفه است در شعر هر دوره میتوان شگفتی های آن دوره ان دوره را جزئیات مکو نات و روابط آنرا مطالعه کرد زیرا شاعران با برداشت خود از جامعه آنرا دو باره پی ریزی میکند یعنی منطقی ترین باز پرداخت بطور غونه می بینیم اوضاع سیاسی، اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی ترین سیستم در شعر مولوی چگونه بیان شده است.

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بکشای لب که قند فراوانم آرزو ست

بشنیدم از هوای تو آواز طـــبل باز

باز آمدم که ساهد سلطانم آرزوست

یعقوب وار واز سفاها همی زنـــــم

دیدار خوب یوسف کنعانم آرزو ست

بالله که شهر بی تو مرا حبس می شود

آواره گی کوه و بیابانم آرزوست

زین همراهان سست عناصر دلم گرفت

شیر خدا و رستم داستانم آرزوست

جانم ملول گشت و زفرعون و ظلم او

آن نور روی موسی عمرانم آرزوست

زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول

آ ن های و هوی نعره مستانم آرزوست

گویا ترم زبلبل اما ز رشک آن

بهداشت بر دهانم و افغانم آرزو ست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می نوشود جسته ما

گفت آنکه یافت می نوشود آنم آرزو ست

یک دشت جام باده و یک دشت زلف یار

رقـــــــــص چنین میانه و میدانم آرزوست

بزرگترین پیام این شعر انسان گرایی است و رسیدن به مرحله تکوین شخصیت که نایب خداست و به عنوان خلیفه او به زمین حکومت میکند در اینجا مولوی به عنوان یک تحلیلگر ، سیاست مدار و یک ژورنالیست زمان و انسان را نقد میکند که بزرگتین مفهوم و عنصر خود را که همانا تجلای معنویت انسانی است فراموش کرده اند فرعون گشته اند میدارند . حق کشی میکنند و بخدا تمکین ندارند . خونریز و غدار اند بد عهد و بد کردار اند که از این خوی و خواص درد صفتی و دیو منشانه آنها دیگر دیگران آواره گی گزیده و طرف کوه و بیابان میروند.

حضرت مولانا از این زمان کج مدار آنقدر بیزار است که میگوید حتی چراغ بدست هم نمیتوان انسان را در یافت که در آن آرزو باشد خویش و تن داری باشد بزرگ مردی و بزرگ منشی خدا بینی و خدا پرستی و بنده پروری باشد . پس پیام یک نوشته خیلی قوی ژورنالستیکی را در این شعر میتوان دید.

 



جمعه 27 خرداد 1390برچسب:, :: 11:59 ::  نويسنده : کامران

این ادعا که ژورنالیزم غیر سیاسی و بیطرف است از سال ها تبلیغ شده، مدرسان غربی و استادان فاکولتۀ ژورنالیزم آن را تبلیغ می کنند و جزء از ده اصل بین المللی ژورنالیزم قرار داده شده و ژورنالیست های جوان همیشه این درس را تکرار می کنند و یکدیگر را از موضعگیری سیاسی و ارزیابی و تحلیل سیاسی کردن برحذر می دارند. اما تجربه کار رسانه ای سی سال گذشته و مخصوصاً ده سال اخیر در افغانستان نشان می دهد که تمام تحلیل ها و گزارش های رسانه های افغانستان و همچنان تحلیل های رسانه های غربی طرف بوده و در خدمت منافع خاصی قرار داشته، گاهی چیز بیطرف و غیرسیاسی ارائه نمی دارند.

 

رسانه ها به وسیلۀ خبرنگارانی که همه انسان اند، گرداننده گی می شوند. این انسان ها چون سایر انسان ها موجودات اجتماعی اند. سلیقه، تمایل، فکر و نظر خاصی دارند. با انسان های خاصی در آمد و شد قرار دارند، در خانوادۀ با تمایلات خاصی بزرگ شده و بر طبق درست ترین تعریف سیاست که «شیوه ها و اسالیبی که انسان ها برای رسیدن به اهداف خاصی به کار می گیرند» کار و زنده گي می نمایند و چون ژورنالیست در زنده گي اهداف خاصی دارد و نمی تواند برای رسیدن به آن شیوه ها و اسلوب های خاصی را تدارک نبینند، پس نمی توانند غیر سیاسی باشند. تفاوت انسان ها با حیوانات در این است که انسان ها دارای شعور اجتماعی اند و این شعور را جز برای رسیدن به مقاصد خاصی به کار نمی گیرند، پس هر موجود با شعور، غیر سیاسی نیست.

 

اين که چرا برخی از مدرسان ژورنالیزم همچو درس های می دهند و بر غیر سیاسی بودن ژورنالیستان تأکید می کنند، جز اين که شعور آنان را از آنها بگیرند، چه بوده می تواند؟ زیرا ژورنالیست ها از هر طیف دیگر اجتماعی بیشتر به خبر های پشت پرده دسترسی پیدا می کنند، از ستم ستمکاران بیشتر اطلاع می یابند، از مقاصد برخی نظام ها از همه بیشتر آگاه می شوند، زد و بند های پشت پرده را زود تر می دانند... و آیا برای اين که این نا گفته ها همچنان پوشیده بمانند، تأکید نمی گردد که بیطرف و غیرسیاسی بمانید؟ و به این خاطر تأکید می کنند که اگر سیاسی شدید به وظیفۀ تان خیانت کرده اید و بر صراط مستقیم وظیفۀ تان عمل ننموده اید!! و آیا با تمام این تأکید و ترس از سیاسی شدن، این وعظ عملی شده است؟

برای خواندن بقیه به ادامه مطلب بروید!



ادامه مطلب ...


یک شنبه 21 فروردين 1390برچسب:, :: 15:22 ::  نويسنده : کامران

قدیمی ها گفته اند :اگراولین کاری که باید هرروز صبح انجام بدهی این باشد که قورباغه ی زنده ای را قورت بدهی دربقیه روز خیالت راحت است که سخت ترین کارخودراانجام داده ای .

قورباغه ی شما درواقع بزرگترین ومهم ترین کاری است که باید انجام بدهید .این همان کاری که اگرالان فکری برایش نکنید به احتمال زیاد همین طوربرای انجام آن تنبلی خواهید کرد.ضمناً کارموردنظرهمان کاری است که انجام آن در حال حاضرمی تواند بیشترین تأثیرمثبت رادرزندگی شما بگذارد.قدیمی ها همچنین گفته اند:اگرقراراست دو قورباغه رابخوری اول آن یکی راکه که زشتراست بخور!..

برای موفقیت یک ویژه گی این است که  فرد آنرا بایدداشته باشدوآن مشخص بودن هدف است به بیان دیگرشخص باید بداند که به دنبال بدست آوردنی چی چیزی است.

یک روش عالی برای موفقیت درکاراین است :که افکارتانرا روی کاغذ بیاورید.

برای هرروزازقبل برنامه ریزی کنید.

برنامه ریزی ،آوردن آینده به زمان حال است تا بتوانید همین الان کاری برای آن انجام بدهید.

وارد شدن عمل بدون برنامه ریزی علت همه شکست هاست.

بقیه در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:, :: 14:33 ::  نويسنده : کامران

معجزه ابدي پيامبر صلي الله عليه وسلم ابعادي گوناگون دارد كه بعد عددي آن درعصرحاضر- كه سيطره كميت ورياضي گرايي علامت آن است - بيشتر خودنمايي مي كند.گذشتگان ما مي دانستند كه عدد حروف سوره توحيد كه به تعبيرروايات نسب يا شناسنامه خداست 

 66 حرف دارد  

 كه برابرارزش ابجدي اسم جلاله "الله" است .ياتعداد حروف سوره نوح عليه السلام 950 وبرابرسالهاي دعوت اوست (الف سنه الا خسمين عاما) 

 .تعدادحروف بسمله (يعني19 حرف) درسالهاي اخيرموجب بازكاوي اين امرشده است 

.درمقاله حاضرازابعاد اعجاز وعرفاني واشراقي وكاربردهاي اهل دل وسايرعجائب بسمله تنهابه بعد ظاهري وآشكارعددي اكتفامي كنيم وبه رابطه حروف بسمله وعدد كامل ومشهورورازآميز 7 پرداخته مي شود. اين مقاله مبين اين امراست كه حتي يك حرف ازقرآن را نمي توان زائد دانست وكاهش هيچ حرفي دررسم الخط توقيفي قرآن بي حكمت نيست كه فرمود : واحصي كل شيء عددا(الجن/28).

بسمله اقرب آيات به اسم اعظم  

  بل اسم الله الاكبر وافضل سبع المثاني  

  وامان الهي 

 واكرم واعظم  

 آيات قرآن است.آغازهركتاب آسماني به آن بوده است 

 ازتمام سوره حمد كه مختص پيامبر صلي الله علْه وسلم است  تنهااين آيه به سليمان رضي الله عنه داده شدوآن رابرترازملك خويش ديد  

 كه : بسم الله الرحمن الرحيم  هست كليد درگنج حكيم  

ثقل بسمله درميزان عمل برهرعملي فائق است 

 اما ازاهل قرآن به سرقت رفته است  

.هم باگفتنش بنايي دربهشت ساخته مي شو

وهم جوازورودبه بهشت باآن آغازمي شود  

 وبرلواء حمد سه كلمه نوشته ونخستين آنها بسمله است 

 واولين نوشته خدا بابسمله آغاز شده است.

 

برای خواندن بقیه به ادامه مطلب بروید...

 



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:, :: 14:6 ::  نويسنده : کامران

غمگين مباش: زيرا غم نسبت به ماضي بي قراري و نسبت به آينده ترسان و امروزت را بر باد مي كند.
غمگين مباش: زيرا غم قلب را تنگ، جهره را گرفته و روح را خسته مي كند، و آرزو بوسيله آن متلاشي مي شود.
غمگين مباش: زيرا غم نه گمشده اي را بر مي گرداند و نه مرده اي را زنده مي كند، نه تقديدر را تغيير مي دهد و نه سودي عايدت مي گردد.
غمگين مباش: اگر توتنگدستي ديگري بخاطر وامي در بازداشت است، اگر تو وسيله نقليه اي نداري ديگري پاهايش را از دست داده، اگر تو از دردها شكايت داري ديگران بر تابوتهاي سفيد خوابيده اند اگر تو يك فرزند از دست داده اي ديگري فرزنداني را در يك حادثه از دست داده است.
غمگين مباش: اگر گناه كرده اي توبه كن، اگر بد كرده اي استغفار كن، اگر اشتباه كرده اي اصلاحش كن، زيرار حمت بي پايان است و دروازه باز و توبه پذيرفته شده.
غمگين مباش: مگر نمي بيني ابرهاي سياه چگونه پراكنده و شب ديجور چگونه روشن و طوفان سهمگين چگونه آرام مي شود؟ پس سختيهايت به نرمي و زندگيت به صفا و آينده ات بسوي نعمتها رهسپارند. ان شاء الله.
غمگين مباش: از انتقادهاي اهل باطل و كينه توزان،زيرا در قبال صبرت بر نقدها و كينه هايشان پاداش مي يابي و بدان كه نقدشان ارزشش را بالا مي برد زيرا مردم سگ مرده را ايذا نمي رسانند.
غمگين مباش: زيرا بيماري برطرف مي شود، مصيبت زده بهبود مي يابد، گناه آمرزيده مي شود، دين پرداخته مي شود، زنداني رها مي شود، گم شده بر مي گردد، گنهكار توبه مي كند و مستمند توانمند مي شود.
غمگين مباش: هرگاه از چاره جويي باز ماني و راهها را بسته يابي، آرزوها پايان يابند و ريسمانها كنده شوند، پس ندا در ده و بگو:
 يا الله «و لا حول و لا قوة الا بالله».
و هرگاه زمين با وسعتي كه دارد بر تو تنگ آيد، و نفس تو نيز بر تو تنگ آيد، پس آواز ده و بگو:
 يا الله «حسبنا الله و نعم الوكيل».
و هنگامي كه مصيبت واقع شود، و نگون بختي سر بر آرد و بحران سهمگين گردد پس ندا سر داده بگو:
يا الله «لا حول و لا قوة الا بالله».
و هرگاه تمامي دروازه هاي فرا رويت بسته گردند پس ندا در داده بگو:
 يا الله «حسبنا الله و نعم الوكيل».
پروردگارا، بر چشمهاي بيدار خواب آرام و بر نفسهاي بيقرار سكون و اطمينان بياور و هر دو را به پيروزي نزديك برسان.
پروردگارا، كوردلان را به سوي نورت، گمراهان را به صراط مستقيم، راه گم كردگان را بوي هدايتت رهنمون گردان، الهي غم را از فكرمان، اندوه را از چهره مان و اضطراب را از قلوبمان بردار.
 پروردگارا به تو پناه مي آوريم از هر ترتسي مگر ترس از خودت، و از هر ميلان مگر ميلان به سويت و از هر توكل مگر توكل بر ذاتت و از هر سوال مگر از بارگاهتو از هر استمداد مگر از درگاهت، تويي چاره جوي ما، اي بهترين ياور و مددگار.



چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:, :: 13:51 ::  نويسنده : کامران

    اندرزهاي ارزشمند لقمان حکیم به فرزندش

1- فرزندم هيچكس و هيچ چيز را با خداوند شريك مكن!
2- با پدر و مادرت بهترين رفتار را داشته باش!
3- بدان كه هيچ چيز از خداوند پنهان نمي ماند!
4- نماز را آنگونه كه شايسته است بپادار!
5- اندرز و نصيحت ديگران را فراموش مكن!
6- در مقابل پيش آمدها شكيبا باش !
7- از مردم روي مگردان و با آنها بي اعتنا مباش!
8- با غرور و تكبر با ديگران رفتار مكن!
9- در راه رفتن ميانه رو باش! 
10- بر سر ديگران فرياد مكش و آرام سخن بگو!
11- از طريق اسماء و صفات خداوند  او را بخوبي بشناس!
12- به آنچه ديگران را اندرز مي دهي خود پيشتر عمل كن!
13- سخن به اندازه بگو!
14- حق ديگران را به خوبي اداء كن!
15- راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار!
16- به هنگام سختي دوست را آزمايش كن!
17- با سود و زيان دوست را امتحان كن!
18- با بدان و جاهلان همنشيني مكن!
19- با انديشمندان و عالمان همراه باش!
20- در كسب و كار نيك جدّي باش!
 
برای خواندن بقیه به ادامه مطلب کلیک بروید.ممنون

 



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:, :: 13:32 ::  نويسنده : کامران


«دوست داشتن»، از عشق برتر است عشق، يك جوشش كور است، و پيوندي از سر نابينايي. اما دوست داشتن، پيوندي خود آگاه و از روي بصيرت روشن و زلال.
عشق، بيش تر از غريزه آب مي خورد؛ و هر چه از غريزه سر زند، بي ارزش است. و دوست داشتن، از روح طلوع مي كند، و تا هر جاكه يك روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نيز، همگام با آن اوج مي يابد.
عشق، با شناسنامه بي ارتباط نيست، و گذر فصل ها و عبور سال ها، بر آن اثر مي گذارد، اما دوست داشتن، در وراي سن و زمان و مزاج، زندگي مي كند و بر آشيانهي بلندش روز و روزگار را دستي نيست.
عشق، در هر رنگي و سطحي، با زيبايي محسوس،در نهان يا آشكار، رابطه دارد. اما دوست داشتن چنان در روح غرق است، و جذب زيبايي هاي روح، كه زيبايي هاي محسوس را به گونه يي ديگر مي بيند. عشق، توفاني و متلاطم و بوقلمون صفت است؛ اما دوست داشتن، آرام و استوار و پروقار و سرشار از نجابت.
عشق، با دوري و نزديكي در نوسان است. اگر دوري به طول انجامد، ضعيف مي شود؛ اگر تماس دوام يابد، به ابتذال مي كشد؛ و تنها با بيم و اميد و تزلزل و اضطراب و «ديدارو پرهيز» زنده ونيرومند ميماند، اما دوست داشتن، بااين حالات ناآشنا است؛ دنيايش، دنياي ديگري است.
عشق، جوششي يك جانبه است. به معشوق نمي انديشد كه كيست؟ يك «خودجوشي ذاتي» است؛ واز اين رو هميشه اشتباه مي كند، و در انتخاب به سختي مي لغزد، و يا همواره يك جانبه مي ماند، اما دوست داشتن، در روشنايي ريشه مي بندد و در زير نور سبز مي شود و رشد مي كند؛ و از اين رو است كه همواره پس از «آشنايي» پديد مي آيد.
عشق، جنون است؛ و جنون چيزي جز خرابي و پريشاني «فهميدن» و «انديشيدن» نيست. اما دوست داشتن، در اوج معراج اش، از سرحد عقل فراتر مي رود، و فهميدن و انديشيدن را از زمين مي كند، و با خود به قلهي بلند اشراق مي برد.
عشق، زيبايي هاي دل خواه را در معشوق مي آفريند؛ و دوست داشتن، زيبايي هاي دل خواه را در «دوست» ميبيند و مي يابد.
عشق، يك فريب بزرگ وقوي است؛ و دوست داشتن، يك صداقت راستين و صميمي، بي انتها و مطلق.
عشق، در دريا غرق شدن است؛ و دوست داشتن، در درياشناكردن.
عشق، بينايي را مي گيرد؛ و دوست داشتن مي دهد.
عشق، خشن است و شديد و در عين حال ناپايدار و نامطمئن؛ و دوست داشتن، لطيف است و نرم در عين حال پايدار و سرشار از اطمينان.
عشق، همواره با شك آلوده است؛ و دوست داشتن، سراپايقين است و شك ناپذير.
از عشق، هر چه بيش تر مي نوشيم، سيراب تر مي شويم؛ و از دوست داشتن، هر چه بيش تر، تشنه تر. عشق، هر چه ديرتر مي پايد،كهنه تر مي شود؛ و دوست داشتن نوتر.
عشق، نيرويي است در عاشق، كه او را به معشوق مي كشاند؛ و دوست داشتن، جاذبه يي است در دوست، كه دوست را به دوست مي برد. عشق، تملك معشوق است؛ و دوست داشتن، تشنگي محوشدن در دوست.
عشق،معشوق را مجهول و گمنام مي خواهد، تا در انحصار او بماند؛ زيراعشق، جلوه يي از خود خواهي و روح تاجرانه يا جانورانهي آدمي است؛ و چون خود به بدي خود آگاه است، آن را در ديگري كه مي بيند، از او بيزار مي شود و كينه برمي گيرد. اما دوست داشتن، دوست را محبوب و عزيز مي خواهد؛ و مي خواهد كه همه ي دل ها، آن چه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند. كه دوست داشتن، جلوه يي از روح خدايي و فطرت اهورايي آدمي است؛ و چون خود به قداست ماورايي خود بينا است، آن را در ديگري كه مي بيند،ديگري را نيز دوست مي دارد، و با خود آشنا و خويشاوند مي يابد.
در عشق، رقيب منفور است؛ و در دوست داشتن است كه« هواداران كوي اش را، چو جان خويشتن دارند». حسد، شاخصه ي عشق است؛ چه، عشق، معشوق را طعمه ي خويش مي بيند، و همواره در اضطراب است كه ديگري از چنگ اش نربايد؛ و اگر ربود، با هر دو دشمني مي ورزد، و معشوق نيز منفور مي گردد. اما دوست داشتن، ايمان است، و ايمان يك روح مطلق است، يك ابديت بي مرز است،از جنس اين عالم نيست.
عشق، ريسمان طبيعت است و سركشان را به بند خويش مي آورد، تا آن چه را آنان، خود از طبيعت گرفته اند،به او باز پس دهند، و آن چه مرگ را ستانده است، به حيله ي عشق، بر جاي نهند؛ كه عشق، تاوان ده مرگ است. اما دوست داشتن،عشقي است كه انسان، دور از چشم طبيعت، خود مي آفريند، خود به آن مي رسد، خود آن را «انتخاب» مي كند.
عشق، اسارت در دام غريزه است؛ و دوست داشتن، آزادي از جبر مزاج.
عشق،مأمور تن است؛و دوست داشتن، پيغمبر روح. عشق، يك «اغفال» بزرگ و نيرومند است؛ تا انسان به زندگي مشغول گردد، و به روز مرگي – كه طبيعت سخت آن را دوست مي دارد- سرگرم شود؛ و دوست داشتن، زاده ي وحشت از غربت است،و خودآگاهي ترس آور آدمي در اين بيگانه بازار زشت و بيهوده.
عشق، لذت جستن است؛ و دوست داشتن، پناه جستن. عشق، غذا خوردن يك گرسنه است؛ و دوست داشتن، « هم زباني در سرزمين بيگانه يافتن» است.
عشق، گاه جا به جا مي شود و گاه سرد مي شود و گاه مي سوزاند. اما دوست داشتن، از جاي خويش، از كنار دوست خويش، برنمي خيزد؛ سرد نمي شود، كه داغ نيست؛ نمي سوزاند، كه سوزاننده نيست.
عشق، رو به جانب خود دارد؛ خود خواه است و «خودپا» و حسود؛ و معشوق را براي خويش مي پرستد و مي ستايد. اما دوست داشتن، رو به جانب دوست دارد؛ دوست خواه است و دوست پا و خود را براي دوست مي خواهد، و او را براي او دوست مي دارد، و خود در ميانه نيست.
عشق، اگر پاي عاشق در ميان نباشد، نيست. اما در دوست داشتن، جز دوست داشتن و دوست، سومي وجود ندارد. عشق، به سرعت به كينه و انتقام بدل ميشود، و آن هنگامي است كه عاشق، خود را در ميانه نمي بيند. اما از دوست داشتن، به آن سوراهي نيست. و هرگاه آن كه «دوست داشتن» را خوب مي داند و خوب احساس مي كند، خود را در ميانه نمي بيند، به سرعت و به سادگي، به فداكاري و ايثاري شگفت و بي شايبه و بزرگ و پرشكوه و «ابراهيم» وار بدل مي شود.
آتش عشق در خدا!! چه كسي به اين پي برده است؟ آتش عشق در روح خدا، آتشي كه همه هستي تجلي آن است، آتش گرم نيست، داغ نيست. چرا؟ نيازمندي در آن نيست، تلاطم در آن نيست، نااستواري، شك، تزلزل، ترديد، نوسان، وسواس، اضطراب... نگراني، در آن نيست. اما آتش است، آتشين تر از هر آتشي. آتشين تر از همه ي آتش ها، آتشي كه پرتو يك زبانه اش آفرينش است. سايه اش آسمان است، جلوه اش كاينات است، گرده ي خاكستر نازك و اندك اش كهكشان ها است... چه مي گويم؟!!!
اين است آتش عشق در خدا! يعني چه؟ آتش عشق كه اين جوري نيست... پس اين آتش دوست داشتن است. آري، آتش دوست داشتن است. عجب!؟ من هم مثال همه ي عارف ها و شاعرها حرف مي زنم! آتش عشق! آن هم در خدا!؟ نه، آتش دوست داشتن است، كه داغ نيست، سرد نيست، حرارت ندارد؛ چرا؟ كه نيازمندي ندارد، كه غرض ندارد، كه رسيدن ندارد، كه يافتن ندارد،كه گم كردن ندارد، كه التهاب و اضطراب ندارد،كه تلاطم ندارد، كه شك و ترديد ندارد،كه دور و نزديك ندارد،كه بيم و اميد ندارد،كه مرگ و حيات ندارد،كه شدت و ضعف ندارد،كه انتظار ندارد، كه ترس و لرز ندارد،كه تب و تاب ندارد، كه بازگشت ندارد، كه توقف ندارد، كه رفتن ندارد،كه نفهميدن ندارد، كه ضرورت و مصلحت و فايده و اقتضا و اختلاف و تناسب و تضاد و كفر و شرك و شك و سستي و ايمان و هوا و هوس و لذت و الم... ندارد. آتش است، و نه آتش عشق، آتش دوست داشتن

 



دو شنبه 8 فروردين 1390برچسب:, :: 15:31 ::  نويسنده : کامران

هفده روز با احمد شاه مسعود

        از شما چی پنهان برای بزرگ مردی چون احمد شاه مسعود مطلبی نوشتن نه کاریست آسان. چگونه میتوان از مردی به آسانی نوشت، که زندگی اش حال و هوای عشق را دارد. چگونه میتوان از مردی صفت کرد که با خون شهادت چراغ لاله ها را در ظلمت جهالت ها برای ما روشن کرد و رفت. چگونه میتوان نوشت از مردی که برای همیشه از بزرگان شهود است و از رسولان شکفتن. چگونه میتوان از مردی نوشت که به معراج عشق رفت و آن راز را با خود برد. اینجاست که با دل پر میگویم، به حق در حق یک چنین رادمردی نوشتن نه کاریست آسان. و اما برای من بی مهابا مشکل تر بود. روز مرگ این مرد بزرگ و آزاده موج اندوه و ناله بود که در آسمان افغانستان پیچید . . .

        و همدردی و تعذیه ها در جریده ها. با این همه خواهش نداشتم مرگ او را باور کنم. مثل یک خبر که بعداً تعریف می شود. انتظار می کشیدم که خبر مرگ آن عزیز رد می شود. ولی سپیدار انتظاری برگ سبز به بار نبست . . .

        قضا بود و قدر . . . کم کم به خبر مرگ او عادت کردم. اما تا این فرصتها نمی توانستم قلم بر دست بگیرم و در حق او چیزی بنویسم.

        با فرا رسیدن نوروز جای احمد شاه مسعود دیگر خالی بود. . .

        نوروز آمده بود، که در قدم او گل بکارد و گل بکارد. نوروز آمده بود که در قدم او گل ببارد و گل ببارد. مثل سالهای قبل، که می آمد و چنین بود. امسال هم نوروز سبز سبز با دامن پر از لاله و ریحان آمد. این بار نوروز آمد، که در مرقد احمد شاه مسعود گل بگذارد. در این فصل چمن فصل شکفتن یاد از احمد شاه مسعود کردم. من از خود در این نوشته ها هیچ چی علاوۀ نکردم، تنها خاطره ها را خیلی فشرده روی قاغذ آوردم. خاطره های که هفده روز با احمد شاه مسعود بودم. و این نوشته های خویش را دسته گلی احترام می دانم به پای مزار آن بزرگ.

        . . . سال 1992 اواخر فصل دی با تنهایی خود در کوچه های تخار سرگردانم. همدلی میخواستم، که برای غربت، بار حسرت و تنهایی را از دوشم

 

برای خوانده بقیه به ادامه مطلب بروید...



ادامه مطلب ...


دو شنبه 8 فروردين 1390برچسب:, :: 11:42 ::  نويسنده : کامران

 

جلسات خود باوري ( هم انديش ) هدف افزايش اعتماد به نفس

( احترام به خود و اعتماد به نفس )

مبناي نظريه : نظريه ي يونگ و شنومن

شـنـومـن : يـك روانـشـنـاس آلـمـاني است 15 سال پيش يك تـحقيق انجام داد به نام منابع تكوين و تـحـول خود ،

شنومن مي گويد ما براي تكميل و تكوين خودمان سه منبع داريم كه با آنها خودمان را مي شناسيم و تحول و تغيير پيدا مي كنيم اين منابع عبارتند از :

 

1)    خود مشاهده گري  خود نظاره گري ( كنترل نفس )

2)    فيدبك هاي اجتماعي يا عكس العمل هاي اجتماعي

3)    مقايسه هاي اجتماعي : الف ـ مقايسه با بالاتر از خود              ب ـ مقايسه با پايين تر از خود

 

1)خود مشاهده گري : ما از طريق خودمان ، مشاهده حالت ؤ، رفتار ، كردار ، گفتار و بدون توجه به عكس العمل هاي اجتماعي از خودمان آكاه مي شويم .نقص ها و كمبودهايمان را مي فهميم . رفتارهاي نا مطلوب خود را از بين مي بريم و رفتار نامطلوب را تحت كنترل در مي آوريم و شناخت خودمان را تحت كنترل در مي آوريم .

هدف از خود مشاهده گري بررسي خودمان براي پي بردن به معايب خودمان است . قرآن در سوره هاي زيادي به خود مشاهده گري اشاره دارد كه جا دارد به بعضي از اين آيان اشاره كنيم .

ان الانسان علي نفسه بصيره : هر انساني به نفس خود آگاه است .

عليكم انفسكم : اي مومنان بر شما باد رعايت نفس ( مائده 105)

مانند كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا به خاطر اين فراموشي ، نفسشان ( خودشان) را از يادشان برد . ايشان همانا فاسقند .( 19 حشر )

در سوره سجده آيه 53 قرآن مي فرمايد نا 2 سير داريم

 1) سير در نفس ( خود مشاهده گري ) سفر به درون است و از توجه به خود آغاز مي شود .

2) سيردر آفاق ( سير در طبيعت ، اجتماع ، ……)

از حـضـرت عـلي پرسيدند كدام سير بهتر است فرمود سير در نفس ، ما خودمان را مي بينيم و از خـودمـان به خدا ـــ

مي رسيم . دين اسلام مي گويد فراموشي خود در طول فراموشي خدا قرار گرفته است .

در اديـان ديـگر نيز به اين مـطـلب يعني كنترل نفس اشاره شده ، حضرت عيسي در انجيل مي فرمايد : وقتي شما گناه

مي كنيد به خودتان ظلم مي كنيد و به خود گاهتان ظلم مي كنيد .

انجام گناه به عنوان عامل در ظلم به خود وآگاهي از خود تلقي مي شود ( گناه تجاوز به حريم خود )

در اديان الهي : يكي از راهها ي پيشگيري از گناه و انجام توبه خود مشاهده گري است .

حتي علامه طباطبايي نيز در جلد 6 الميزان مي فرمايد :

اينكه خدا مي گويد به شدت به شما توصيه  مي كنم نفس خودتان راوجود خودتان را اشاره به اين است كه كه يكي از بهترين و مطمئن ترين راه شناخت خدا ، شناخت خود اوست . كسي كه خود را شناخت خدا را شناخت و خودشناس -ترين شما خداشناس ترين شماست .

 

 

 

 1) خود نظاره گري كم: در اعتماد به نفس ، تفكر خلاق ، كاهش خود باوري و ايجاد اليناسيون يعني به راحتي تحت تاثير فرهنگهاي بيگانه قرار مي گيرند و دچار مسخ فرهنگي مي شود ، و فردشاد تمركز و توجه كمي به خود دارد .

 

2) خود نظاره گري بالا : كه فردي مداوم در خود فرو مي رود در روابط اجتماعي دچار مشكل مي شود ، در خود فرورفتگي ، بريدگي از گروه اجتماعي ، اضطراب اجتماعي ، الكليسم ، اضطراب بالا ، گريز از جمع ، ناتواني در سخنراني در جمع ، سلامت بدن به خطر مي افتد . فرد غمگين توجه و تمركز در خودش زياد است .

 

3) خود نظاره گري متعادل : كه فرد به طور معقول و منطقي در خود فرو مي رود و زواياي وجود خود را خوب بررسي مي كند . در نتيجه با پيدا كردن نقاط مثبت و منفي و رفع معايب خود اعتماد به نفس بالايي پيدا كرده و داراي تفكر خلاق مي شود و از بهداشت رواني خوبي برخوردار مي گردد.

* دومين مورد كه شنومن به بررسي آن پرداخت فيدبكهاي اجتماعي يا عكس العمهاي اجتماعي است :

فرد آگاهي در مورد خود را از طريق عكس العملهاي ديگران بدست مي آورد ما چه اطلاعاتي در مورد خودمان از مردم و فاميل داريم ، گاهي اوقات انتقاد ، سرزنش ، تحقير مي كنند و ما براساس فيدبگهاي اجتماعي و عكس العملهاي ديگران خودمان را مي شناسيم . وقتي فردي در روابط با ما درباره رفتار ، عقايد ، قيافه ظاهري ما نظرياتش را مي گويد نظرات او براي ما عكس العمل است كه بعضي را قبول و بعضي را رد  مي كنيم . نوجوان در اواخر دوره نوجواني از عكس العملهاي اجتماعي استفاده مي كنند كه با ورود به دوره بزرگسالي ناثير عكس العملهاي ديگران در ما كم تر مي شود . يعني نظرات ديگران كمتر در شكل گرفتن استدلال و افكار نوجوان اثر دارد و قضاوت خود نوجوان است كه بهترين نقش را دارد .

مقايسه اجتماعي كه خود بر دو نوع است :

الف ـ مقايسه با بالا دست خود : حتي اگر ما در بهترين شرايط باشيم وقتي با بالا تر از خود مقايسه مي كنيم دچار افت اعتماد به نفس مي شويم ، كاهش تفكر خلاق ، حسادت ، افزايش فشارهاي هيجاني ، افزايش چشم و هم چشمي ، كاهش انگيزه به خصوص در دختران كه با مقايسه زياد دچار حسرت استرس و هيجان مي شوند ( مراسم عروسي ، جهيزيه ، غيره )

ب ـ مقايسه با پايين تر از خود باعث رضايت از خود ، آرامش ، صبر ، عبرت آموزي، جلوگيري از افتادن انسانها به ـ

گرداب هاي سقوط و شكست باور كردن تواناي هاو استعدادها ي خودمان .

در مقايسه اجتماعي :

وقتي ما خودمان را با بالادست و پايين دست مقايسه مي كنيم مي فهميم چقدر توانمنيديم ، چقدر استعداد داريم ، چقدر حسوديم و چقدر كمبود داريم .

بعضي در ازدواج ، جهيزيه ، خواستگاري ، حلقه نامزدي ، خريد و …… مقايسه اجتماعي مي كنند حتي در مورد دوستي ها با جنس مخالف نيز مقايسه اجتماعي مي كنند چون ديگران اين كار را مي كنند ما نيز انجام مي دهيم در زمان پيامبر نيز دختران را زنده به گور مي كردند به خاطر مقايسه اجتماعي .


 



دو شنبه 8 فروردين 1390برچسب:, :: 11:31 ::  نويسنده : کامران

يكي از علل ناكامي هاي تحصيلي روش نادرست مطالعه است . عوامل زيادي براي موفقيت در تحصيل وجود دارد كه مي توان از عوامل مهمي همچون معلم ماهر و كار آزموده ، پشتكار و جديت ، محيط مناسب خانوادگي و . . . .  نام برد . در بسياري از موارد همه شرايط تا حدي قابل قبول است اما دانش آموز ، روش هاي صحيح مطالعه رانمي داند .

شايد بعضي از دانش آموزان گمان مي كنند با زياد مطالعه كردن از بقيه موفق تر خواهند بود ولي از سويي به درست مطالعه كردن بي توجه باشند .بعضي ديگر گمان مي كنند كه با بي خوابي كشيدن مي توانند در تحصيل موفق باشند اما اين گروه هم اشتباه مي كنند در اينجا براي اهميت روش هاي مطالعه دو باره خاطر نشان مي كنيم   

بسياري از ناكامي ها در تحصيل به خاطر بد مطالعه كردن و ندانستن اصول روش هاي مطالعه درست است .

 

يكي از مهمترين چيزهايي كه هر دانش آموز بايد بداند آن است كه روش مطالعه و يادگيري هر درس ممكن است با درس ديگر متفاوت باشد و شما بايد از معلمان بخواهيد كه روش مطالعه درس را كه تدريس مي كند به شما بياموزد .

 

 

نكاتي براي مطالعه برتر

1 -  در مطالعات خود بايد تنوع ايجاد كرد به طور مثال اگر قرار باشد ساعاتي را صرف مطالعه كرد نبايد همه وقت را براي انجام يك كار صرف كرد . كمي از وقت را بايد به مرور مطالب ديگري گذاريد يا مختصري درباره آينده برنامه ريزي كرد كمي مطالعه آزاد داشت كمي تنوع به همان خوبي استراحت كردن است ، اگر فكر انسان فعاليتهاي متنوعي داشته باشد كارايي بيشتري خواهد داشت .

2 هميشه بايد يادداشت و مطلبي مهم به همراه داشت كه همه جا بتوان از آن بهره گرفت بسيار مفيد است كه يك كتاب جيبي يا كارتي شامل مطالب كليدي كه مي خواهيم آن را فرا گيريم به همراه داشته باشيم مكان يادگيري جايي است كه انسان آنجا هست يعني اگر همه جا مطلبي به همراه نداشته باشيم بهانه خوبي براي ياد نگرفتن داريم .

3 وقتي به تنهايي مطالعه مي كنيم اين امكان وجود دارد كه ساعتها پشت ميز بنشينيم بدون اين كه فراگيري چنداني داشته باشيم زماني كه عضو يك گروه فعال مطالعاتي باشيم امكان «  در رويا رفتن » به طور قابل ملاحظه اي كاهش مي يابد .

4 در مطالعه نبايد كمال گرا بود يعني نبايد خيلي وسواس داشته باشيم و هر قدر مطالعه كنيم از توانايي خود اطمينان حاصل نكنيم كمال گرايان اغلب به دليل انجام دادن كامل تعداد كمي از كارها در نهايت ، با انباشته شدن كارهاي مهم مواجه مي شويد خطر واقعي پافشاري در انجام يك كار رديف شدن بقيه كارهاي انجام نشده است كه در همان زمان در حال انباشته شدن هستند .

 زمان را به « تفكر در باره مطالعه » نبايد تلف كرد افراد با هوش به « تدابير بسيار پيچيده اجتناب از مطالعه » مانند موارد ذيل آشنا هستند :

 

 ـــ تميز كاري ، مرتب كردن و تظاهر به اين كه قبل از مطالعه انجام دادن آن كارها لازم است .

 ـــ انجام دادن كارهاي كوچك و آسان به عنوان راهي براي به تا خير انداختن شروع يك كار مهم بزرگ .

 ـــ پيدا كردن فعاليتهاي جايگزيني.

 

بايد از كنار موانع رد شد ، هنگامي كه به مطلبي مي رسيم كه چيزي درباره آن نمي دانيم نبايد متوقف شويم . بلكه بايد آن را مانند جزيره كوچكش پشت سر بگذاريم . بايد موضوع بعدي را مطالعه نمود شايد ساده تر بيان شده باشد ممكن است پس از اين كه به چند موضوع و مطلب تسلط پيدا كرديم آن مشكل خود به خود حل شود .

انسان نبايد خود را به روش مطالعاتي كه به طور اتفاقي برگزيده محدود كند و از روشهاي متفاوت سودمند نيز بهره جويد .

بايد كاري كنيم كه هر صفحه از ياد داشتمان با صفحات قبل فرق داشته باشد اين باعث مي شود هر صفحه در خاطرمان بماند تمام صفحه را نبايد پر كرد بلكه بايد جاي خالي براي اصطلاحات بعدي و مطلب اضافي قرار دهيم .

 

خواندن مفيد با استفاده از قلم امكان پذير است .

*بايد در حال مطالعه نكات مهم را در كنار صفحات يادداشت كرد و با استفاده از ماژيك يا شبرنگ   قسمت هاي مهم را مشخص كرد . اين موضوع به ما امكان مي دهد تا به طور مستمر با مطالب كتاب ارتباط داشته باشيم .

*بايد در حالي كه مطالعه مي كنيم سوالاتي مطرح كرده و بنويسم كه موجب مي شود بعدها در آن مورد خود را بيازماييم.

*حتماْ بايد در حال مطالعه خلاصه برداري كرد . خلاصه نويسي مهارت بسيار سودمندي است كه با تمرين پيشرفت مي كند مهارت يافتن در خلاصه نويسي به انسان كمك مي كند تا حجم مطالبي كه مي خواهد ياد بگيرد كمتر شود .اين مهارت خود به خود انسان را به تصميم گيري راجع به موارد مهم و غير مهم وادار مي سازد و موجب جلوگيري از اتلاف وقت و انرژي مي شود .

*وضو داشتن به هنگام مطالعه باعث شادابي جسم و روح انسان و تمركز حواس مي شود .

*خواندن دعاي مطالعه قبل از شروع به كار مي تواند اثر بخش باشد .

برای خوانده بقیه به ادامه مطلب کلیک کنید.



ادامه مطلب ...


صفحه قبل 1 صفحه بعد

 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب